حمید رضاحمید رضا، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

دکترهای طب سنتی وسوالهای شما

قم حضرت معصومه

جمعه ساعت 1 بامداد حرکت کردیم و قم رفتیم .   دیدن عمه الهام که پرنیان خانم رو بدنیا اورده بود مصادف شده بود با ایام ولادت حضرت معصومه و برادر گرانقدرش امام رضا (ع) و ما هم فرصت رو غنیمت شمردیم تا هم به زیارت حضرت معصومه برویم هم دیدن پرنیان ... وقتی رسیدم رفتیم کنار حرم وقتی چشممون به گنبد با صفای خانم خورد چه حال و هوایی داشت ...جای شما خالی خوش حالی بود .... انشاالله به زودی به پابوس امام رضا برویم.... و این برادر وخواهر شفاعت همه ی ما رو بکنن و تموم حاجتامون براورده بشه ....   التماس دعا 
8 مهر 1391

وقتی مامان دلتنگه با شما گپ میزنه

پسرهای دوست داشتنی من:   حامدم       حمیدرضا ی من چقدر با شما بودن لذت بخش و دلنشینه   مثله این می مونه که همه ی دنیا رو با زیباییهایش به من داده باشند . چقدر خوبه که عشق شما همراه منه  که جزیی از منه  بخدا مثله مردن می مونه از شما جدا شدن  مثله گم شدن  مثله از دست دادنه من شما رو به همه ی احساسم گره زدم    شما نیاز   منید  من شما رو نفس می کشم  .... عزیزای مادر شما ریشه ی بودنتون رو تو قلبم محکم و عمیق زده ا ید  شما همه فاصله ها رو بر داشتید و به من عاشقی رو یاد دادید شما...
8 مهر 1391

خدا در کنار توست...

تو تنها نیستی ... خداوند می گوید:  من به هیچ وجه تورا ناکام و نو مید نمی کنم و هرگز  حمایت خودم را از تو دریغ نمی دارم  . الهی که همیشه قلب تو بااین آ گاهی که هرگز تک و تنها نیستی  سرشار از آرامش و راحتی باشد. الهی که در مواقع نیاز حضور خدا به تو روحیه دهد .خدا احساس تو را درک می کند. با وجود خدا به عنوان راهنمایت ترسی به خود راه نده ...  خدا روزی دهنده تواست - امروز فرداو همیشه - و خدا دوست دارد فقط به او توکل کنی....   کتاب: بیا در قلبم زندگی کن و اجاره هم نده صفحه ی 10و11      ...
5 مهر 1391

یاد گرفتم:

1- با احمق بحث نکنم وبگذارم در دنیای احمقانه خویش خویش خوشبخت زندگی کند. 2- با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند. 3-از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا راهم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود. 4-تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم .    
4 مهر 1391

شده ام باز هوایی

این هفته که رفتم کلاس دارالقران یکی از دوستان برای دیشب به هیئت بچه های دارالقران دعوتم کرد و من با حمیدرضا به منزلش رفتیم ...  جای شما خالی زیارت عاشورا خواندیم و مداحی وسینه زنی و سخنرانی  که حسابی حال و هوای کربلایی داشت ... منم که یه بار به پا بوس وزیارت اقا امام حسین رفته بودم دلم گرفت و کلی گریه کردم و وقتی اومدم خونه چشام قرمز شده بود ... خیلی دوست دارم به زودی برم کربلا   ....  خدایا  ازت میخوام ....   در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد.... نگهم خواب ندارد....    قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد ....     همه گویند به انگشت اشاره : مگر این عاشق دیوانه ...
4 مهر 1391

حمید رضا متوسل به امام رضا

اقا جان دوست دارم صدات کنم  توهم منو نگاه کنی من تو رو نگات کنم  تو هم منو صدا کنی قربون چشات برم از راه دوری اومدم جای دوری نمیره اگه به من نگاه کنی دل من زندونیه تویی که تنها میتونی قفسو وا کنی و پرنده رو رها کنی می شه کنج حرمت گوشه قلب من باشه می شه قلب منو مثل گنبد طلات کنی تو سرت شلوغه و زیر دستیات فراوونند از خدا می خوام کمی نیگا به زیر پات کنی تو غریبی و منم غریبم اما.... چه می شه دل این غریبه رو با خودت اشنا کنی دوست دارم تو ایون اینه ات از صبح تا غروب من باتو صفا کنم تو هم منو دعا کنی به وفای کفترای حرمت من می خوام کفتری باشم که تنها تو منو هوا کنی ...
4 مهر 1391